منبع
این خاطرات، خلاصهای از تجربههای واقعی کاربران نی نی سایت هستند و ممکن است برای برخی از خوانندگان ناراحتکننده باشد.
مادرشوهرم در جمع فامیل مدام از غذاهای من ایراد میگرفت و میگفت دستپخت عروس قبلیش خیلی بهتر بوده.
یک بار تمام پس انداز من و همسرم رو بدون اطلاع ما برداشت و برای خودش طلا خرید.
همیشه جلوی شوهرم از من بد میگفت و سعی میکرد ما رو به جون هم بندازه.
وقتی بچه دار شدم، مدام تو تربیتش دخالت میکرد و میگفت من هیچی بلد نیستم.
مادرشوهرم همیشه لباسها و وسایل خونه من رو با عروسهای دیگه مقایسه میکرد و میگفت من سلیقه ندارم.
یه بار بدون اجازه اومد خونهم و تمام کشوها و کمدهام رو گشت.
همیشه سعی میکرد شوهرم رو از من دور کنه و با خودش ببره تفریح.
تو مهمونیها مدام از شوهرم تعریف میکرد و به من بیتوجهی میکرد.
مادرشوهرم پشت سرم به همه میگفت من تنبلم و به خونهداری نمیرسم.
یه بار به شوهرم گفته بود من لیاقت تو رو ندارم و تو باید با یه زن دیگه ازدواج کنی.
وقتی مریض بودم، به جای اینکه ازم مراقبت کنه، مدام غر میزد و میگفت تو الکی مریضی.
مادرشوهرم همیشه تو تصمیمات من و شوهرم دخالت میکرد و نظر خودش رو تحمیل میکرد.
یه بار به بچهم گفته بود مامانت تو رو دوست نداره و من بیشتر دوست دارم.
همیشه سعی میکرد بین من و خواهرشوهرام اختلاف بندازه.
وقتی شوهرم نبود، بهم بیاحترامی میکرد و منتظر بود شوهرم بیاد تا دوباره مهربون بشه.
مادرشوهرم همیشه از من انتظار داشت مثل یه کلفت براش کار کنم.
یه بار جلوی همه به من گفت تو اصلا به خانواده ما نمی خوری.
همیشه سعی میکرد من رو تو چشم فامیل کوچیک کنه.
وقتی فهمید باردارم، اصلا خوشحال نشد و گفت حالا کی میخواد این بچه رو بزرگ کنه؟
مادرشوهرم یه بار به شوهرم گفته بود من دارم پولهات رو حروم میکنم.
همیشه از من توقع داشت بدون هیچ چشم داشتی بهش پول بدم.
امیدواریم با خواندن این تجربهها، بتوانید با دید بازتری به این موضوع نگاه کنید و راهکارهای مناسبی برای حل مشکلات احتمالی در رابطه با مادرشوهرتان پیدا کنید.
بدترین خاطرات عروسها از مادرشوهر: خلاصهای از تجربیات نینیسایتیها
دعوت ناخوانده و سرزده
بسیاری از کاربران نینیسایت از ورود بدون اطلاع و سرزده مادرشوهر به خانهشان گله داشتند. این موضوع باعث سلب آسایش و بهم خوردن برنامههای شخصیشان میشد. “یه بار صبح زود دیدم مادرشوهرم داره درو باز میکنه میاد تو. گفتم چی شده؟ گفت دلم برات تنگ شده بود!” “همیشه بدون خبر میاد. انگار نه انگار اینجا خونه منه!” “یه بار ساعت 7 صبح اومد خونمون. گفتم چرا این وقت صبح؟ گفت اومدم ببینم شام چی درست کردی!”
“یه بار بدون اطلاع قبلی اومد و تا یک هفته خونه ما موند. واقعا کلافه شده بودم. ” “فقط کافیه یه کم دیر جواب تلفنشو بدم، سریع خودش سر میرسه. ” “اصلا نمیپرسه کی خونه هستیم کی نیستیم، هروقت دلش بخواد میاد. ”
دخالت در تربیت فرزند
دخالت در نحوه تربیت فرزند و انتقادهای مداوم از شیوههای تربیتی عروس، یکی دیگر از موارد پرتکرار در نینیسایت بود. “بچه رو بغل میکنه، جلوی من کلی بهش خوراکی میده که من منعش کردم. ”
“همیشه میگه چرا اینقدر به بچه سخت میگیری، بذار راحت باشه. ”
“وقتی بچهام گریه میکنه، میگه تقصیر توئه که بلد نیستی چطوری آرومش کنی. ”
“هر وقت من میخوام بچمو دعوا کنم، میپره وسط و ازش دفاع میکنه. ”
“مدام میگه بچه رو زیادی بغل میکنی، لوس میشه. ” “یه بار بچمو تنهایی برد دکتر، بعد فهمیدم بهش یه دارویی داده که من اصلا تجویز نکرده بودم. ”
مقایسه و انتقاد از ظاهر و زندگی
مقایسه عروس با دیگران، به ویژه با دختران خودش و انتقاد از ظاهر و سبک زندگی او، از جمله آزارهایی بود که بسیاری از کاربران نینیسایت تجربه کرده بودند.
“همیشه منو با دخترش مقایسه میکنه. میگه دخترم اینجوریه، دخترم اونجوریه. ” “یه بار بهم گفت چقدر چاق شدی! فکر میکنه خودش خیلی باربی هست. ” “همیشه میگه چرا اینقدر ساده لباس میپوشی، یکم به خودت برس. ” “مدام از دکوراسیون خونم ایراد میگیره. میگه اصلا سلیقه نداری. ” “یه بار بهم گفت تو اصلا کدبانو نیستی. نمیدونم از کجا فهمیده بود!” “همیشه از شوهرم جلوی من تعریف میکنه که چقدر خوبه و حیف شده. ”